بی سرزمین تر از باد...
 
 

 
 
 
 
 
 
ناگفته های یک زن ...
 
در سرزمین من
هیچ کوچه ای
به نام هیچ زنی نیست
و هیچ خیابانی �
 
بن بست ها اما
فقط زنها را می شناسد انگار...
 
در سرزمین من
سهم زنها از رودخانه ها
تنها پل هایی است
که پشت سر آدمها خراب شده اند...
 
اینجا
نام هیچ بیمارستانی
مریم نیست
تخت های زایشگاهها اما
پر از مریم های درد کشیده ای است
که هیچ یک ، مسیح را
آبستن نیستند ...
 
 
1- 
من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!!
2- 
نمي دانم چرا شعار از
لياقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... مي دهي
تويي که مي دانم اگر بداني بکارتم به تاراج رفته ،انگ هرزه بودن مي زنيو مي روي
اما بگرد ،پيدا خواهي کرد
اين روز ها صداقتو ،لياقتو ،نجابتي که تو مي خواهي زياد ميدوزند!!
۳-        
امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم ، تا آبرو کند ...
برای نامزدی دخترش !
و در خود گریستم ...
برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب ،
تن سردم را هوسبازاته به تاراج برد ...
و بی شرمانه می خندید از این پیروزی ...!!!!
 
 
روي حرفم، دردم با شماست
اگر زني را نمي خواهيد ديگر
يا برايش قصد تهيه زاپاس را داريد
به او مردانه بگو داستان از چه قرار است
آستانه ي درد او بلند است .
...يا مي ماند
يا مي رود!
هر دو درد دارد!
اينجا زمين است
حوا بودن تاوان سنگيني دارد

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:سرزمین,زن,دختر,حوا, :: 9:30 :: توسط : میلاد

روزی مردی شترش را گم کرده بود . کنار چشمه ای رسید ، دید دختری آب بر می دارد . پرسید : شتر مرا ندید ؟ دختر گفت : مرا به پسر کدخدا خواستگاری کردند ، نرفتم . مرد دوباره از شترش پرسید . دختر گفت : مرا به پسر عمیم خواستگاری کردند ، نرفتم . مرد عصبانی شد و گفت : بابا ! من از شترم سوال می کنم ، تو چه می گویی ؟

دختر گفت : هر کس دنبال شتر خودش است !



ارسال شده در تاریخ : شنبه 26 فروردين 1391برچسب:شتر,چشمه,دختر, :: 11:54 :: توسط : میلاد

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد،

 زیرا با وجود این که دار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.

معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید


ارسال شده در تاریخ : جمعه 25 فروردين 1391برچسب:بهشت,جهنم,معلم,دختر, :: 17:58 :: توسط : میلاد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ
ارزش واقعی هر کسی به اندازه حرف هاییست که برای نگفتن دارد...
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بی سرزمین تر از باد... و آدرس lovesong66.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 340
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 357
بازدید ماه : 937
بازدید کل : 87879
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1

Alternative content